فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
کیانا کیانی - دختری از جنس شیشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری از جنس شیشه

یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره



یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره



یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره



می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره



یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش



اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره



بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره



انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره



یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه



اون یکی مداد برای آب و بابا نداره



یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی



اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره



یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد



مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره



یه نفر تولدش مهمونیه ، همه میان



یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره



یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش



یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره



یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن



یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره



یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی



یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره



تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن



یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره



یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا



یکی انقد دیده که میل تماشا نداره



یکی از واحدای بالای برجشون می گه



یکی اما خونشون اتاق بالا نداره



یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره



یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره



یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره



یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره



یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه



یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره



یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس



یکی هم برای گرمای دساش ها نداره



دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه



عوضش دخترآم ، او خونه لیلا نداره



یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه



هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره



یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره



می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره



بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و



مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره



یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه



پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره



یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم



دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره



راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم



ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟



بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره



یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره



همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما



این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره



خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده



همه چی دست اونه ، ربطی به شعرا نداره



آدما از یه جا اومدن ، همه می رن یه جا



اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره



کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت



با نمی شه ، با نمی خوام ، با نشد ، با نداره



نوشته شده در چهارشنبه 90/6/30ساعت 12:0 صبح توسط کیانا کیانی نظرات ( ) |

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/5/31ساعت 11:45 عصر توسط کیانا کیانی نظرات ( ) |

مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرده بود و در آن ساندویچ می فروخت.

چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود،

بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود

و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد

و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند

.
کارش بالا گرفت بنابراین کارش را وسعت بخشید به طوری که وقتی

پسرش از مدرسه بر می گشت به او کمک می کرد.

سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: «پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟

 اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد

و شاید یک کسادی عمومی به وجود آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.»

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته و به اخبار رادیو گوش می دهد

و روزنامه هم می خواند، پس حتماً آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته،

 نان و گوشت سفارش می داد و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود

نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت

.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: «پسر جان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است.»

شرح حکایت


آنتونی رابینز یک جمله بسیار خوب در این باره دارد که جالب است بدانید:

«اندیشه های خود را شکل بخشید وگرنه دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند.

خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.»


در واقع آن پدر داشت بهترین راه برای کاسبی را انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش،

تصمیمش را عوض کرد و افکار پسر آنقدر روی او تأثیر گذاشت که فراموش کرد که

خودش دارد باعث ورشکستگی اش می شود و تلقین بحران مالی کشور،

باعث شد که زندگی او عوض شود.

قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرند که بعد ما را پشیمان کند،

کمی فکر کنیم و راه درست را انتخاب کنیم و با انتخاب

یک هدف درست از زندگی لذت ببریم، چون زندگی مال ماست.”


نوشته شده در دوشنبه 90/5/10ساعت 1:54 عصر توسط کیانا کیانی نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak



.

کد ماوس