در رفاقت رسم ما جان دادن است / هر قدم را صد قدم پس دادن است هرکه بر ما تب کند جان میدهیم / ناز او را هرچه باشد میخریم . . . . . . ما شقایق های باران خورده ایم / سیلی نا حق فراوان خورده ایم ساقه احساسمان خشکیده است / زخم ها از باد و طوفان خورده ایم . . . سرافرازم نمی سازی به دشنامی و پیغامی اگر صلح است پیغامی وگر جنگ است دشنامی . . . . . . هرکـس به طریقی دل ما میشکند / بیگانه جدا ، دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست / من در عجبم دوست چرا میشکند . . . . . . هر چند که از آینه بی رنگ تر است / از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است بشکن دل بی نوای ما را ای رفاقت ! / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است . . . . . . بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را آنچنان برافشانم کز طلب خجل مانی . . . . . . من از پاکدلانم که زکس کینه ندارم یک شهر پُر ا ز دشمن و یک دوست ندارم . . . . . . دشمن اگر کُشت به دوست می توان گفت با کی بتوان گفت این که دوست مرا کُشت . . . . . . طاق شد طاقتم ای دوست، ملامت بگذار که به اندک سخنی می شکند قلب رقیق . . . . . . عشق آمد و شد چونم اندر رگ و پوست / تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست اجزای وجودم همگی دوست گرفت / نامی است ز من بر من و باقی همه اوست . . . . . . فریاد مردمان همه از دست دشمن ست فریاد ما از دل نامهربان دوست . . . . . . آخر چه شد که این همه نامهربان شدی چیزی که خوش نداشتم ای دوست! آن شدی . . . . . .
Design By : Pichak |