هبچکس جانا نمی سوزد چراغش تا به صبح پُر مخند ای دوست بر شب تار کسی . . . . . . آرزو بد نیست طغیانش بد است هست دریا خوب و طوفانش بد است . . . . . . زحمت چه می کشی پی درمان من ای دوست ما به نمی شویم و تو بدنام می شوی . . . . . . آنان که جان فدای نگاری نکرده اند همکارشان مباش که کاری نکرده اند . . . . . . با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج . . . . . . بس که نادیدنی از دوست و ز دنیا دیدم روشنم گشت که آسایش نابینا چیست . . . . . . سرنوشتم اگر اینست که می بینم حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟ آی خط خوردگی صفحه پیشانی من! این همه خط خطا را به که باید گفت . . . ؟ . . . ای دوست به کام دشمنانم کردی بودم چو بهار چون خزانم کردی . . .
Design By : Pichak |